جاذبه های  خراسان شمالی

جاذبه های خراسان شمالی

شناسایی مناطق خراسان شمالی به روایت تاریخ و اقوام ، همراه با تصاویر
جاذبه های  خراسان شمالی

جاذبه های خراسان شمالی

شناسایی مناطق خراسان شمالی به روایت تاریخ و اقوام ، همراه با تصاویر

در باره قوم قزاق های ایران

در باره قوم قزاق های ایران

قزاق‌ها از نژاد «ازبک» هستند. قوم «قرقیز» در قرون وسطی در قسمت علیای رودخانه «ینی‌سئی» زندگی می‌کردند. قسمت عمده این قوم تدریجا به جنوب غربی مهاجرت کردند و در قرن شانزدهم میلادی به یک قسمت از ملت «ازبک» نزدیک شدند. این «ازبک‌ها» از خوانین خود که به کشورگشایی پرداخت و با مردم سرزمین‌های متمدن حوزه دریاچه «آرال» درگیر بودند، جدا شده بودند. وقوع انقلاب بلشویکی و بروز خشکسالی و فقر و گرسنگی عوامل اصلی مهاجرت قزاق‌ها از سرزمین اصلی خود به سرزمین‌های دیگر و به ویژه ایران بوده است. قزاق‌ها که همواره طرفدار شاه بودند با سقوط نیکلا با ژنرال‌های بلشویک جنگیده و پس از شکست‌های پی‌درپی به اطراف پراکنده شدند. در روند دردناک مهاجرت، گروه بسیاری در روستاها و شهرهای اطراف گرگان ساکن شدند. با ورود آخرین گروه از مهاجران در سال1937 میلادی قزاق‌ها در 3شهر گرگان،گنبدکاووس و بندر ترکمن به صورت گروه‌های متشکل زندگی می‌کردند و به جابه‌جایی‌های مداوم خود خاتمه دادند. آنان حتی پس از شکل‌گیری کشور قزاقستان اغلب ترجیح دادند که در ایران بمانند.

به نوشته آقای میرزایی، در مجموع قزاقان مهاجر به ایران از 5 نسل تشکیل شده‌اند که نسل اول کسانی هستند که با فرزندان خردسال خود به ایران کوچ کردند نسل پنجم کودکان و نوجوانان تا 20سال هستند که از امتیازات اجتماعی دیگر کودکان و نوجوانان ایرانی برخوردارند و بسیاری از روندهای جامعه‌پذیری را در نظام آموزشی کشور ایران طی کرده‌اند.

به نوشته آقای میرزایی، ناصرالدین شاه که در عالم خیال هوادار اصلاح قشون بود در نخستین سفر خود به فرنگستان شیفته نظم و ترتیب و مانورهای منظم و انیفورم‌های زیبای قشون کشورهای مختلف به خصوص «اتریش» شد ولی در آن سفر کار چشمگیری انجام نداد. در سفر دوم خود به فرنگستان دوباره خیال اصلاح قشون به خاطرش خطور کرد. شاه که در ماورای قفقاز سفر می‌کرد و آن ناحیه آکنده از سپاهیان روسی بود که از جنگ‌های روس و عثمانی که پایان یافته بود بازمی‌گشتند و همه جا عده‌ای از قزاق‌ها او را همراهی می‌کردند که وضع خوبی داشتند او را شیفته خود کرده بودند. آنان اونیفورم‌های زیبایی به تن داشتند و چابک‌سواری می‌کردند.

شاه که در اشتیاق چنان قوایی بود به «گراندوک میخائیل نیکولاوویچ» گفت، برسر آن است که چنان سواره نظامی را در کشور خود پدید آورد. به نظر ناصرالدین شاه قزاق‌ها هیچ کمتر از «چچن‌ها» نیستند، بلکه از آنها بهترند و این بوده است که دولت روسیه تزاری از آنها در قشون خود استفاده می‌کردند و از چچن‌ها نه.



  

آداب سفره و غذاهای محلی قزاق ها

 قزاق ها احترام زیادی برای سفره یا دستر خان قایل هستند و به سنت پسندیده ی دعای پس از سفره عمل می کنند و لو به گفتن یک" الله اکبر" باشد. انواع نان های فانتزی و خانگی در سفره آنها یافت می شود و احترام نان نزد آنان خیلی جدی است. در سفره قزاق هیچگاه نان دور ریخته   نمی شود و گوشت و لبنیات در آن حرف اول را می زند. غذای ملی آنها" بس برماق" نام دارد.  این غذای گوشتی بسیار مقوی و کامل است و شامل قسمت های مختلف گوسفند می شود.   شیر اسب نیز که" قومس" نام دارد یکی از نوشیدنی های مورد علاقه مردم قزاق است.   از میهمانان خود با گوشت اسب که نسبتاً گران قیمت است پذیرایی کرده و او را تا دست کشیدن از غذا همراهی می کنند. سر گوسفند را برای تقسیم کردن در اختیار بزرگ خانواده یا    عضو ارشد مجلس قرار می دهند تا طبق عادت مرسوم ، هر عضو آن را بین میهمانان یا    اعضای خانواده تقسیم کند.

وقتی یکی از همسایگان یا دوستان صمیمی و نزدیک کسی قصد سفر کند او را مهمان می کنند.  به این آداب" جول آیاق"= سفر به خیر یا" توقم قاغار"= زین گذاری می گویند.

در همسایگی یا در محله ای کسی اگر خانواده ی جدیدی ساکن شود ، به رسم" یرولیک"= همراهی او را به خانه ی خویش دعوت می کنند و آشنا می شوند.

*اگر یکی از عزیزان نزدیک کسی از راه دور مهمان وی شود. او همسایگان و دوستان صمیمی خود را به ضیافت غذا دعوت می کند. متعاقب آن هر یک از مدعوین مزبور مهمان را به خانه ی خود دعوت می کنند که به آن" قوناق آسی"= رزق یا سفره ی مهمان می گویند.



*اگر کس در طول سفر وارد خانه ای شود و مهمان ناخوانده گردد بر طبق رسم قدیمی به او" قودایی قوناق"= مهمان خدایی می گویند. مهمان خداییی از سه روز تا یک ماه می تواند مهمان باشد بدون آن که اسمی از ایشان پرسیده شود. مگر خودش بخواهد خود را معرفی کند. مهمان دعوت شده برای یک روز مشخص مهمان خواهد بود.

*اگر کسی به همراه خویشاوندان سببی یا نسبی جشن سرور بزرگی برگزار نماید ، در خانه ی خود را به روی همه باز نگه می دارد. هر کس از اهالی محله می توانند برای تبریک گفتن در جشن حضور یابند. بعضی از مهمانان به نیت فال نیک از سفره ی جشن چیزی برداشته و   به خانه می برند. به آن" سارقت" می گویند.

*از صیادی که از صید با دست پر بر می گردد فامیل وی یکی از صیدهایش را به عنوان  "ساوغا"= فال نیک طلب می کند. در گذشته های دور از جنگاورانی که از میدان جنگ با غنائم بسیار بر می گشتند نیز به رسم فال نیک زدن ساوغا می گرفتند.

کودک خانواده ای وقتی برای اولین بار سوار اسب می شود. به افتخار" پرجه نو"= مرد شدن او گوسفند ذبح کرده و مهمانی می دهند.

*نوزاد خانواده ای وقتی به سن یک سالگی می رسد ، رسم" توساو- که سر" را به جا می آورند. دو پای کودک را از مچ پا با نخ ابریشمی می بندند و پا به پا می برند. از نقطه ی بخصوصی در فاصله ی نزدیک به سوی فردی که طفل او را می شناسد و دوست دارد و به او اعتماد می کند هدایت می کنند. وقتی کودک به او می رسد جمعیت کف می زنند و یکی از افراد نزدیک و صمیمی با خانواده ی کودک با قیچی نخ ابریشمی را می برد و سپس جشن و سرور با آواز خوانی و موسیقی دو تار با سفره های رنگی بر پا می گردد. هر کس به نسبت روابط دور و نزدیک با خانواده ی کودک هدیه ای به او تقدیم می کنند.

*قزاق وقتی از مراسم عزا بر می گردد وارد خانه ی دیگری نمی شود. اول به خانه ی خود می رود.

*قزاق ها کلاه نو به یکدیگر هدیه می کنند ، ولی هیچگاه کلاه استفاده شده را به هدیه نمی دهند و باور دارند که باعث کم شدن جمعیت آن ها خواهد شد.

*آن ها معتقدند اگر انسان از آستانه در با پای راست وارد خانه شود بهتر است.

*اگر ستاره ای از آسمان فرود آید. می گویند کسی مرده است. و کسی که آن ستاره را بببیند می گوید: ستاره ام به اوج.

*موی تراشیده شده را در زیر خاک چال می کنند.

*اگر پسر بچه ای با چشم باز بخوابد می گویند که زن وی زیباروی خواهد بود.

*وقتی شخصیت محبوب و مشهوری در یک خانواده ی قزاق مهمان شده و شب را در آنجا  بگذراند ، فردای آن روز مادر خانواده کودک خود را به محل خواب آن شخص می خواباند به نیت آن که فرزند وی نیز مثل او مرد بزرگی شود.

*اگر کودکی برای اولین بار به همراه پدر یا مادر بزرگ و پدربزرگ خود برای اولین بار به مهمانی فامیل ها برود. فامیل های مزبور برای او هدیه ای در نظر می گیرند. این هدیه بیشتر اوقات یک به است. بعداً هر وقت که کودک بخواهد می تواند هدیه اش را بگیرد

 قزاق ها چاقو و پا گزلگ را به عنوان هدیه نمی پذیرند و اگر کسی به اصرار یا به علت عدم آگاهی از مسئله هدیه نماید گیرنده باید مقدار ناچیزی وجه به طرف مقابل بپردازد تا حکم خرید آن را جاری ساخته باشد.

*اگر ماری وارد خانه ای بشود. قزاق ها آن مار را نمی کشند. بلکه برسر وی ماده ی سفید           ( لبنیات ) می ریزند و بیرون می کنند. 

*قزاق ها به ازدواج درون قومی بسیار پایبند هستند و تا هفت پشت با فامیل ازدواج نمی کنند. جشن های ازدواج در روستاها و شهرهای کوچک اغلب با قربانی کردن حیوانات ، برپایی        رقص و آوازه های سنتی و بازیهای مثل اسب سواری همراه است.

قزاقها مى گویند: « درخانه بى گهواره برکت نیست ». گرچه زوجهاى جوان به مسأله بچه چندان اهمیتى نمى دهند، قدمهاى نو عروس، رفتار و خلق و خوى او از چشمان مادر شوهر مجرب دور نمی ماند. مادرانى که آرزومند بوسیدن نوه و افزایش نسل خود مى باشند اگر عروعشان به زودى حامله نشود دچار نگرانى مى گردند: حال اگر عروس بدون تأخیر زیاد آبستن شود، مادر شوهرش او را تحت مراقبت و غم خوارى قرار مى دهد. غمخوارى از زن حامله مراقبت از زوجهاى جوان، آموزش معلومات خود و ارائه مشورتها از وظایف مادر شوهران بشمار مى رود. مخصوصا ً مادرى که متوجه آبستنى نوعروسى شده باشد او را تحت مراقبت گرفته و شروع به اعمال تدابیرى جهت حفاظت از بلایا و چشم زخم ها مى کند. زنان خویشاوند و اهل محل را گرد آورده جشن « قورساق » ( بطن - شکم ) را برگزار مى نماید. زنانى که در آن جشن گرد آمده اند بر زن آبستن هدایاى خود را نثار کرده و دعاى خیر مى خوانند. آنان از پند و اندرز مضایقه نمى نمایند. مادران پر تجربه به او مى فهمانند که یک تا یک ماه و نیم پس از حاملگى ویار شروع شده و در آن موقع علائم دل بهم خوردگى، سرگیجه و استفراغ ظاهر خواهند شد. همچنین تذکر داده مى شود که با پنج ماهگى ، جنین حرکتهاى کوتاهش آغاز شده و باید در آن موقع بار سنگین برنداشته؛ انواع اغذیه را خورده و نظافت رعایت گردد. براى جلوگیرى از چشم زخم از ملاها دعا گرفته و تعویذ را یا بر گردن آویخته مى شود و یا به قسمت پایینى گریبان با هفت سنگ کوچک مى دوزند. نوعروس آبستن را شبها به بیرون یا حیاط خلوت نمى فرستند و در خانه تنها نمى گذارند. آنان گمان مى کنند که در چنان جاهائى جن و پرى و شیاطین رفت و آمد مى کنند. این اعتقاد برقرار شده است که از شرارت آنان زن حامله وحشت کرده و دچار بیمارى مى شود. رسم گذاشتن چاقو و تبر زیر سر حامله و یا آویختن دندان گرگ و چنگال عقاب از خیال ترس جن و پرى بوجود آمده است. بنا به باور بسیار رایج قزاقها، زن آبستن نباید گوشت شتر بخورد. باور مى شد که اگر زن حامله در هنگام آبستنى گوشت شتر بخورد دوازده ماه حامله خواهد ماند. چنانچه به علل زیست شناختى زایمان به تأخیر مى افتاد، زن آبستن را از پهلو یا جلو شتر عبور مى دادند و فکر مى کردند که وضع حملش را تسریع خواهند کرد. با شروع درد زایمان زنان بزرگسال آبادى جمع مى شوند. در اطاق طنابى کشیده، از زن زائو مى خواهند که از آن آویزان شود. کمربند زائو را باز مى کنند تا امکان زایمان راحت فراهم شود. اگر درد زایمان بدرازا بکشد براى اینکه بى حال نشود به او شورباى چرب مى دهند. ظروف و کیسه هاى موجود در اطاق باز شده و دهان شکمبه اى را که عمداً سوزن زده اند باز مى گردد. دود کردن ( آرشا ) و گوگرد، کوبیدن بر لگن، روى اشیاء سرخ وسبز و آینه را پوشاندن و غیره براى گریزاندن جن و شیطان اختصاص دارد. وقتى که چنین اعمال در تسریع زایمان بى اثر باشد، شکم زائو را یکى از زنان قویدست مى کشد و بچه را به پایین مى راند. حال اگر سر بچه کج قرار گرفته باشد، پبرزنان مجرب آن را درست کرده و شکم زن را با دنبه گوسفند چرب مى نمایند. اگر این اعمال نیز در زایمان تأثیر نکند، براى گریزاندن جن ( مارتو ) شمشیر را نیز از نیام درآورده بالاى سرزائو مى رقصانند، پر جنبه را آورده، در کنار خانه اسبى نر بسته و به شیهه وادار مى کنند، مردان وارد اطاق شده دامن هایشان را با دو دست خود تکان داده و بزرگترها آیاتى از قرآن مى خواستند، جوانترها اسلحه خود را به سر و صدا انداخته و تفنگ شلیک مى کنند ولیکن زنها بر آتش نمک پاشیده اطاق را بهم مى ریزند و حتى گاهى شلاق بر پشت زائو مى زنند. بهرحال براى راندن جن دیرى و زایمان زائو تلاش مى نمایند. گاهى شمنها با قیوز آهنگ نواخته بر زن آب پاشیده و دعا مى خوانند. ممکن است زن از وحشت اینگونه رفتارها سقط جنین کند. برخى مواقع این همه بى تأثیر بوده و زنان نتوانسته اند وضع حمل کنند و با عذاب سرزار رفته اند. سعى مى شود که نگذارند زنان نازا به زنهاى در حال زایمان نزدیک گردند. پس از تولد نوزاد برداشتن او از روى زمین به یکى از زنان مسن که زیاد زاییده باشد محوّل مى شود. آن زن باید به خاطر همدلی، خوش خلقی و منش خوب خود مورد پسند خانواده باشد. زیرا تصور مى شد که هرکس اول باربچه راازمین بردارد به او شبیه خواهد شد. آن زن پسر یا دختر بودن نوزاد را تشخیص داده، مژده مى خواهد و انف را با تبر با زرد پى مى بندد. چنین زنى تا زائو سر پا شود، 4 تا 5 روز کار آن خانه را انجام داده و از نوزاد و زائو پرستارى مى کند. ماما براى زن به عنوان « قالجا » گوسفندى را سر بریده، نوزاد پیراهن مخصوص « ایت کویله ک » مى پوشاند. پس از زایمان ، وقتیکه جفت نوزاد افتاد آن را پاکیزه نموده، دور از چشم دیگران، با دقت در جائى که مردم پا نمى گذارند دفن مى کند، زائو را ششتشو داده مى خواباند و براى گرم نگه داشتن خانه، خوردن شورباى تازه و کسب انرژى او امکان فراهم مى سازد. یک سال بعد که نوزاد آماده راه رفتن مى شود. ماما گوسفندى را ذبح کرده، پیراهنى آورده، از پدر و مادر نوزاد دلخواه خود را خواسته و مى گیرد. به این کار، قزاقها « قالائو » مى گویند. جشن و مراسم مربوط به تولد بسیارند. اولین آنها « جارس قازاق » است. زیرا در این مورد ملاحظه، توقف و حد و اندازه وجود ندارد. قازان (دیگ )در هر خانه چند جا بار مى شود. اگر نو عروس بسلامت زایمان کند، از آش او اهالى آبادى، خرد و کلان، مرد و زن همگى چشیده، گوشت خورده و شوربا میل مى کنند. یکى از آداب و رسوم مربوط به تولد « شلده خانا = چلّه خانه» مى باشد که بلافاصله پس از « جارس قازان » برگزار مى شود. آنرا بعضى جاها « شلده لیک کُوزه تو انتظار چلّه» هم مى گویند. « شلده خانا » از این اعتقاد دینى ناشى شده است که زائوی تنها را از جن و پرى محافظت نمایند. پس از غروب آفتاب براى اینکه تا سپیده دم بیدار مانده از زائو و نوزاد نگهدارى کنند، سه شب آواز خوانده ترانه سروده و با رقص و با آهنگ و خوشى سپرى مى کنند. سپس این رسم به شبهاى خوش جوانان تبدیل شده که به تولد نوزاد اختصاص دارد. جوانان تا بامداد انواع بازیهاى ملى را بازى کرده، آواز خوانده، آهنگ مى نوازند و معما و نغزگوئى مى کنند. در حالیکه جوانان مشغول تفریح و شادمانى هستند، زنانى که عهده دار آشپزى و سفره دارى « شلده خانا » مى باشند، از اینکه نتوانسته اند از گوشت گردن مالى که براى « قالجا » ذبح شده است چیزى بخورند گله و شکایت مى نمایند. زیرا همه زنها ذاتا ً طالب بچه اند. بدین سبب آنان خوردن گوشت گردن چنان مالى را شگون مى شمارند تا مثل همین زن به راحتى زایمان کنند. براى اینکه گله اى نشود یک زن ماهر از گوشت دوازده مهره گردن به همه زنهاى جوان سهم مى دهد. مهره اى را که گوشت آن خائیده شده است به ترکه اى کشیده و بالاى خانه آویخته مى شود. این رسمى است براى اینکه گردن نوزاد زودتر محکم شود. در عرف و عادات قزاقها تولد پسر را بخت یا اقبال شمرده و مى گویند :« برآنکه پسر زائیده آفتاب تابیده است». زیرا پسر صاحب خانه و باعث تداوم خانواده بشمار مى رفته است. رسم شده است که اگر زنى چندین دختر بزاید ،با آرزوى پسر شدن آخرین نوزادش ، بر دختر بچه اسمهائى مثل « اولبولسون=پسر باد » و « اولتوغان =پسرزاد» مى گذارند. سویونشى ( مژده ): تولد نوزاد، مخصوصا ً پسر، براى اعضاى خانواده، پدر و جد ودائیهاى او باعث شادمانى بزرگى بوده است. وقتیکه پدر و جدّش براى امرار معاش بدنبال مال یا شکار مى رفت، سوار بر اسب زین کرده و براى مژده خواستن در صحرا به استقبال او مى رفتند. به عنوان مژده هر آنچه را که مژده خواه طلب مى کرد مى دادند. این امر اگر قبل از هر چیز جبران زحمت آورنده خبر خوش بود ثانیا ً نشانه خویشاوندى بشمار مى رفت.حتّی مشاهده شده است که برخی آقایان لباس تن و زره و آلات جنگى یا اسب زیر پاى خود را به عنوان مژدگانى به فرد خوش خبر هدیه داده اند. این آداب و رسوم غالبا ً به افتخار تولد پسر پس از محرومیّت از فرزند برگزار مى شد. هنگام تولد فرزند، کسى که براى طلب مژده به استقبال پدر، جد و یا دائى ها آمده است، در مورد پسر با عبارت « آت اوستار= اسب نگهدار» و درباره دختر با عبارت « قرق جتى = چهل و هفت » خبر مى داد. عبارت اخیر جلوه اى از اعتقاد مربوط به شیربهاى دختر و تعلق او به « اقوام دیگر= جات جورت » مى باشد. ف. اونقارسنووا، شاعره برجسته قزاق، در شعر خود به نام «بابام قزاق» این رسم را چنین تصویر مى نماید: بابام قزاق اى بسا کودکان را ببوسید، آرزویش آن بوده است جانشینى بیابد. بانگ پسر از خانه چنانچه او بشنید، شتر کشته بهرجشن اسب خود را بتازد. یا اینکه در منظومه « قوزى کورپش – بایان سُولو » وقتیکه پیرزن الکن براى مژده گرفتن از قاراباى مى گوید: خان قاراباى،کسی نیست ازجنابت خوشبختتر، بیاد آور، شکرکنان، خداوند را بى همسر. از ضجه اش توبودى پیوسته در انتظار، بانوى تو بزاده چون مهر و مه یک دختر... در عمر تو چراغى است همانا او فروزان، گربدهى اسبت را به این الکن چه بهتر! قاراباى دنیا پرست که از دخترزائى زنش خشنود نبود، بجاى مژدگانى دادن، پیرزن را با تازیانه هفت تاب دندانه دارش زیر کتک گرفته و سرش را مى شکند. شاعر بدین وسیله خسّت قاراباى سیاه دل، خشن و بى رحم را آشکار مى سازد. نشان دادن نوزاد به جد، دائى و یا پدرش و گرفتن « کورومدک = رونما » رسمى است که از دیر زمان در بین مردم رواج یافته است . جدّى که از بدست گرفتن فرزند غرق شادى شده است، با این عبارات: اى امید حقّ من، آى امید پاک من! اى ساعد نوباوه ام ، چون عسل. آبادیت پر بباد ، اى ساعدم ،ازحشم! بگفته جدّ خود،ای ساعدم ، کن عمل! ای امید حقّ من،آی امید پاک من! ای ساعدم می باشد این نیای تو کهن، خودت برو،ای ساعد،هیزم ها راجمع بکن! سحرگهان برخاسته ، بدون هیچ کاهلی، برف روبیده سعی بکن... درحقّ او دعای خیر نموده پیشانی او را مِی بوید.برای م‍ژدگانی بر اسب نشاندن ویا شاپان=خلعت پوشاندن رسمی قدیمی است.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد